بــــاز آمــده زمــســــتان اين فصــل سردِ سرسخت
زنـــــبـورك بيــــــچــــاره يـــخ زد روي بـــند رخــــت
گنجشـــك بــرخود لرزيـد تــا ننـــه ســرمــا را ديــــد
دســت سرد زمــسـتـان تــــمــــام گلـــها را چید
بــــاغ از تـــرس زمستان چشمان سبـزش را بست
بـــرفِ ســرد زمـــستان روي چشمانــش نشست
از سوز و ســــرماي برف گنجشــــك و بـاغ خوابيدند
در خـــوابِ چشمــانشان هردو بـــهــــار را ديـــــدند
کتاب های الکترونیکی ورق زن تدریس را برای دانش آموزان جذاب نموده و موجب می شود ارائه مطالب درسی توسط معلم با سرعت و دقت بالایی صورت بگیرد.
کتاب الکترونیکی فارسی بخوانیم سوم ابتدایی
لینک دانلود: http://www.azinboard.com/request.php?41
کتاب الکترونیکی اجتماعی سوم ابتدایی
لینک دانلود: http://www.azinboard.com/request.php?42
کتاب الکترونیکی هدیه های آسمانی سوم ابتدایی
لینک دانلود: http://www.azinboard.com/request.php?43
کتاب کار الکترونیکی هدیه های آسمانی سوم ابتدایی
لینک دانلود: http://www.azinboard.com/request.php?44
کتاب الکترونیکی هدیه های آسمانی سوم ابتدایی ویژه اهل سنت
لینک دانلود: http://www.azinboard.com/request.php?45
کتاب الکترونیکی علوم سوم ابتدایی
لینک دانلود: http://www.azinboard.com/request.php?46
کتاب الکترونیکی آموزش قرآن سوم ابتدایی
لینک دانلود: http://www.azinboard.com/request.php?47
کتاب الکترونیکی ریاضی سوم ابتدایی
لینک دانلود: http://www.azinboard.com/request.php?48
کتاب الکترونیکی فارسی بنویسیم سوم ابتدایی
لینک دانلود: http://www.azinboard.com/request.php?99
کتاب الکترونیکی هدیه های آسمانی ویژه اقلیت های دینی
لینک دانلود: http://www.azinboard.com/request.php?190
منبع : تیم فنی شرکت آذین برد
|
|
![]() |
|
ادامه مطلب...
گردش لاك پشت ها
|
|
يكي بود يكي نبود . خانم لاك پشت و آقا لاك پشت تصميم گرفتند كه همراه پسرشان به گردش بروند . آنها بيشه اي كه كمي دورتر از خانه اشان بود را انتخاب كردند .
وسايلشان را جمع كردند و به راه افتادند و بعد از يك هفته به آن بيشه قشنگ رسيدند .
|
![]() |
ادامه مطلب...
روزگاری زن و مردی زندگی می کردند که فرزندی نداشتند . بالاخره آرزوی آنها به حقیقت پیوست. آنها منتظر ورود کوچولویی به خانه اشان بودند.
پشت خانه آنها پنجره ای قرار داشت که به یک باغ زیبا و بزرگ باز می شد . باغ پر از گلهای زیبا و درختهای میوه بود . این باغ متعلق به یک جادگرو بدجنس بود و هیچ کس جرات نمی کرد به داخل باغ برود
ادامه مطلب...
خرسی بنام وولستن کرافت
|
|
نه خیلی دور و نه خیلی وقت پیش، یک خرس بزرگ و زیبا روی یکی از قفسه های فروشگاه نشسته بود و منتظر بود تا کسی او را بخرد و به خانه ببرد
اسم او وولستن کرافت بود اون یک خرس معمولی نبود . موهای تنش رنگ خاکستری تیره و روشن بود و رنگ عسلی نوک بینی و گوشها و پاهایش بسیار جذاب بود
وولستن کرافت با آن جلیقه قهو ه ای و پاپیون طلایی اش بسیار زیبا بود
روی اتیکتی که به پاپیونش نصب بود اسمش را با خط پررنگ نوشته بودند ول ستن کرافت
|
![]() |
او قبل از کریسمس به این فروشگاه آمده بود زمانیکه درخت بزرگ و زیبای کریسمس در ویترین مغازه بود همه جا با چراغهای رنگی کوچک تزئین شده بود نوارهای رنگی مخصوص کریسمس و نور چراغهای همه چیز را زیبا کرده بود و موسیقی روزهای تعطیل نواخته می شد .او از این نورها و صداها لذت می برد .
|
ادامه مطلب...

ادامه مطلب...