کودکانه

                                                           چشمه ي سحرآميز

 

 

روزی روزگاری  در یک جنگل بزرگ خرگوش کنجکاوی زندگی می کرد. یک روز، خرگوش کنجکاو درحال دویدن و بازی کردن بود که به چشمه ای سحر آميز رسید.



ادامه مطلب...


نوشته شدهیک شنبه 26 شهريور 1391برچسب: چشمه ي سحرآميز(قصــه هــای کــودکــان, توسط حسین-غزل

چوپان دروغگو

روزی روزگاري پسرك چوپاني در ده اي زندگي مي كرد. او هر روز صبح گوسفندان مردم دهات را از ده به تپه هاي سبز و خرم نزديك ده مي برد تا گوسفندها علف هاي تازه بخورند.او تقريبا تمام روز را تنها بود.



ادامه مطلب...


نوشته شدهیک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:چوپان دروغگو(قصــه هــای کــودکــان, توسط حسین-غزل

کبوتر پر شکسته

*****

توی حیاط خونه

یک کبوتر نشسته

 *****

دارم اونو می بینم

انگار بالش شکسته

***** 

شاید یه بچه ی بد

سنگی زده  به بالش

***** 

بالش وقتی شکسته

بد شده خیلی حالش

***** 

کبوتر بیچاره!

الهی برات بمیرم!

***** 

الان برای بالت

یه کم دوا می گیرم

***** 

بالت رو زود می بندم

اینکه غصه نداره

 *****

حالت خوبِ خوب میشه

پر می کشی دوباره




نوشته شدهیک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:کبوتر پر شکسته(شعرهای کودکانه, توسط حسین-غزل

طنزهای جالب,لطیفه,لطیفه های کودکانه

اشتها

روزی در جایی نذری می دادند از فقیری كه از آن حوالی می گذشت پرسیدند:«اشتها داری؟» گفت:« من در این جهان جز اشتها چیزی ندارم!»

سپر

ساده دلی به جنگ رفته بود. سپر بزرگی با خود داشت كه برای محافظت از جان خویش برده بود. چندی نگذشت كه از بالای قلعه سنگی بر سرش زدند وبشكستند. دست بر سر شكسته گذاشت و گفت:«مگر كورید؟... سپر به این بزرگی را نمی بینید و سنگ بر سرم می زنید؟! »



ادامه مطلب...


نوشته شدهیک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:لطیفه های کودکانه) 6, توسط حسین-غزل

خوابیدن، مانند غذا خوردن، از عوامل مهم رشد در کودکان است. خواب خوب و کافی، تاثیر زیادی بر رشد کودک دارد و بدخوابی و نداشتن استراحت کافی می‌تواند اثر مخربی بر این روند گذاشته و عامل ایجاد اضطراب و نگرانی برای والدین شود.

 



ادامه مطلب...


نوشته شدهشنبه 11 شهريور 1391برچسب:راز های مبارزه با بدخوابی کودکان , توسط حسین-غزل


 

پسته اخمو

 

 

 

همه پسته ها خندان و خوشحال بودن . برای همین خیلی راحت باز می شدن. اما یکی از پسته ها اخمو بود .



ادامه مطلب...


نوشته شدهشنبه 4 شهريور 1391برچسب:پسته اخمو, توسط حسین-غزل

قصه‌ی کفشدوزک‌ها

قصه‌ی کفشدوزک‌ها,قصه‌ی کودکان,قصه های کودکانه

یکی بودیکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود. بابا کفشدوزک و مامان کفشدوزک با پسرشان خال خالی در جنگل سبز زندگی می کردند.مامان کفشدوزک کفشهای قشنگی درست می کرد.همه ی حیوانات جنگل مشتری کفشهای او بودند.بابا کفشدوزک هم کفش های دوخته شده را به  فروشگاه جنگل می برد و می فروخت.خال خالی کوچولو خیلی دلش می خواست مثل مادرش کفش بدوزد ولی پدر و مادرش به او می گفتند:«تو هنوز کوچکی و کار کردن برای تو زوده،تو حالا حالاها باید بازی کنی.»خال خالی کوچولو هم توی کارگاه ،پیش مامانش می نشست و کفش دوختنش را تماشا می کرد.



ادامه مطلب...


نوشته شدهشنبه 4 شهريور 1391برچسب:قصه‌ی کفشدوزک‌ها , توسط حسین-غزل

لطیفه‌های کودکانه,لطیفه برای کودکان,لطیفه های خنده دار

 

 

تلویزیون رنگی

یه نفر میره  مغازه کالای خانه میگه آقا! تلویزیون رنگی دارین؟ مغازه دار میگه آره داریم چه رنگشو میخوای؟



ادامه مطلب...


نوشته شدهشنبه 4 شهريور 1391برچسب:لطیفه های کودکانه) 5, توسط حسین-غزل
.: Weblog Themes By www.NazTarin.com :.